علیعلی، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
مسیحمسیح، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره
سارهساره، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
نی نی وبلاگم.نی نی وبلاگم.، تا این لحظه: 1403 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره
بابا حسینبابا حسین، تا این لحظه: 1402 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
مامان زهرامامان زهرا، تا این لحظه: 1403 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

روزهای زندگی بچه های من

مامان گاهی عصبانی،،، اکثرا مهربون

از لحظه های بچگیشون لذت می برم .از خندیدن ها و بازی کردن هاشون .چون میدونم عمر ما مثل باد میگذره و دیگه بر نمی گرده .

دوباره یهویی

همیشه عذاب وجدان دارم که چرا درست برا بچه ها وقت نمیذارم . اماعقیده همسری اینه که همین که هستم و بچه ها در آرامش به سر میبرن خوبه... الان مسیح اومد گفت :بازی سونیک(با کامپیوتر)یا بازی ماینکرافت (با گوشی).؟؟؟؟چون صبح بازی کرده بود گفتم نه ... و گفتم بیا منچ(تنها بازی که همیشه جواب میده , و بعد بازیهای معمولی ... پی نوشت:::بچه ها تو هر سنی باشن وقت ما را می خان .،توجه میخان و اگر من مادر یا پدر سر حوصله باشیم همه چیز آرومه ... ...
26 فروردين 1403

یهویی عذاب وجدان

وقتی علی ظهریه و مدرسه است .ساره اومده ناهار خورده ... مامان یهو دلش میخاد فیلم هندی شبکه نمایش ببینه....دو ساعت وقتش را میگیره....ومسیح عزیز تو این دو ساعت حتی نیومد پیش مامانش😔🤕 و کل وقت داشت لگو یازی میکرد .. خدایا ببخشید اگر از وقت بچه هام زدم و فیلم بی سر و ته دیدم ... ...
25 فروردين 1403

تهران گردی

قرار شد برای مهمونی عموی بابا بیایم تهران .. ۱۴۰۳/۱/۱۶رفتیم پارک جمشیدیه .ساره گفت حالا که ماهان میاد ،محمد حسین هم باید بیاد ..ما هم با عمواحمد رفتیم .. ساره هم اولش دوست نداشت و میگفت اینجا را دوست ندارم ..کوهه.. اما بعدش شروع کرد به بازی کردن .... (دوست دارم بچه هام لذت بردن از زندگی را یاد بگیرن ...چون شرایط همیشه بر وفق مراد نیست و نمیشه صبر کرد تا شرایط عالی عالی باشه برای خوشحالی ) شب رفتیم مهمونی افطاری  عمو ... و اخر شب با ماهان و محمد حسین و خودمون رفتیم پل طبیعت ..اما نمیدونم چرا درست عکس نگرفتیم .... ...
19 فروردين 1403